آخرین مطالب
امکانات وب
به طرز عجیبی...
بی نهایت سرشارم از دلتنگی...
نه اینکه چیزی بخوام یا کسی رو بخوام نه ...
این که حسم رو حرفم رو نمیتونم بگم دلم گرفته .. چقدر دل گرفتگی بده خیلی هم بد.. راستی همیشه حرفهامو بهت میگم چه وقتایی که هستی چه وقتهایی که نیستی ...
الان که نمیدونم هستی یا نیستی یعنی خودت نیستی و لی انگار اینجایی با اینکه نیستی ...
با این حال نمی تونم حرف بزنم نمیدونم چرا اصلن نمیشه حرف زد ...
یعنی حرفی نیست که بشه زد ...
اصلا ولش کن اصلا بی خیال اصلن هیچی ...
این روزهای تلخم میگذره این روزها هم میره بی خیال ... روزهایی که بهترین خاطره ای غمناک شب تنهایی من بود
یادم یه روز فکر کردم هزار سال تنهایمو گرفتی...
البته فکر بود و من دلخوش همین فکر های ساده ولی خوب چه فایده هزاران سال رو برگردوندی تنها تر از همیشه ...
من در میان جمع فکرم جای دگر است ... باز هم بگذریم بی خیال ...
و سکوتی در من لبریز است لبریز تز از هر ناگفته لبریز تر از هر فریاد ....
اینهم بی خیال ... امروز هم میگذره ولی دیر خیلی دیر رو ثانیه ثانیه هاش من گیر کردم نم یدونم چی کار باید بکنم
نمی دونم اصلن چی کار میشه کرد و چی کار باید بکنم تا حالا اینقدر تو زندگیم تنها نبودم ... اونقدر تنها که گونه هام سرخ شدن از همه چی از همه سختی ها ... راستی تو بودی عشق بود و همه چیز تو رفتی تنهایی ماند تنهایی تنهایی ...
می دونی یکی باید باشه بل از اینکه حرف بزنی حرفت رو بخونه قبل از اینکه گریه کنی شونه هاشو بیاره جلو...
گدایی محبت سخته شده دیگه نمی صرفه این روزهای این روزهای تلخ و بی پایان این روزهایی که فقط محکومیم
محکوم به تنهایی ...
می دونم یه روز میاد دوباره صدام میکنی یه روزی که خیلی دیره خیلی دیر دیر دیر دیر ..
اونقدر دیره که دیگه هیچ کاری نمیشه کرد ... دیگه ارتباطم رو با همه یه طرفه کردم نه پیغامی نه مطلبی نه حرفی نه چیزی سکوت و سکوت و سکوت البته سکوت صدای خفته نیست سکوت نعره است .... البته اهل دلاش می دونن نعره سکوت چقدر ضجر آوره ...
ضجر اره ضجر چه کلمه آشنا و در عین حال غریبی ...
هیچ تنها و غریب طاقت غربت چشماتو نداره ... ولی من داشتم من دارم البته الان دیگه نه چند وقته پی ش طاقت از وجودم جدا شدو ر فت برای همیشه هم رفت چند وقت منتظرش بودم ولی لی برنگشت...
یه ب ار بهم گفتی که چرا تو هیچ وقت غصه منو م یخوری هیچ وقت جوابی ندادم ... الان بهت میگم ... من کنارت همه غصه هام بر طرف میشد ... دیگه اونقدر خوشحال بودم نمیشد و نمی تونستم به غصه های تو فکر کنم ....
اونقدر می خوامت ......
بگذریم سرتو درد اوردم سر خودمم دردش بیشتر شد صدای سکوتت چه زیباست و این زیباییی ادم رو یاد قبرستانی می اندازه که مرده هاش کلی حرف دارند اما زبون ندارند.. گفتم مرده یاد خودم افتادم ..وو نشونی قبرستونم گم کردم .... روی سنگ قبر می نویسن .. آرمیده ... یعنی جای ی که طرف آروم میگیره ... می دونم مردم ولی نمی دونم چرا اروم نشدم فکر کنم قبرستون رو اشتباهی اومدم یا شایدم تو هیچ قبرستونی اروم نم ی گیرم ....
بهم گفتی یه روز خدا سخت ترین نقش رو به بهترین آدمش میده نمی دونم من که ضجر آورترین نقش رو گرفتم چه جوری ام ...
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب .....
بازم بگذریم .... نم یدونم چرا نمیشه گذشت بغض تو گلوم گیر کرده عجیبم گیر کرده خیلی عجیبم گیر کرده ... راستی عمر دوباره منی تو رو واسه نفس می خوام .... گفتم سینه ... نفس من میشی ... ولی سینه ندارم ... سینه ام سوخته .... سینه ام بد جور ی سوخته ...
بگذریم . نمی گذره ... ای کاش می گذشت این بغض لعنتی گره شده تو گلوم نمی دونم چی کار کنم واقعا نمی دونم چی کار کنم عمر دوباره ...
گفتم بهت به طرز عجیبی دلم گرفته عزیزم خیلی عجیب و غریب ....
دیگه ساکت میشم .... کاش زودتر بگذره ...
هزار سال عشق و شیدایی ...